درد واره‌ها

نثر معاصر

درد واره‌ها

نثر معاصر

نثر معاصر و معرفی بهترین نویسندگان معاصر و آثارشان به همراه دلنوشته‌های جدید و کمیاب و کپشن و متن‌های زیبا و دلنشین

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

روز تولد

در زنـدگی روزهایی هست که آدمی شاید 
بعدها تجربه‌شان کند، از آن تجربه‌هایی‌که 
کـه همـان یک بارش تا آخـر عمـر به یادت 
خواهد ماند، از آن تجربه‌هایی‌که‌هر موقع 
به‌یادشان‌بیـوفتی‌کف‌دستت‌را روی‌زانویت 
می‌سـابانی و لب‌هـایت را به نامنظم‌تریـن 
حالت‌ممکن در دنیا روی‌هم‌فشار می‌دهی،
از آن تجربه‌هایی که کم حرف‌ت نمی‌کنـد، 
لال‌ات می‌کنـد، لال... روزهایی کـه وقـتی 
ساعت به سه چهار بعدازظهر اش می‌رسد 
دنیا برایت مثل بن‌بستی می‌شود که داری 
سوار بر دوچرخه‌ای‌که‌فقط ترمز جلو دارد 
می‌روی به سمتش، آن‌جایی‌که‌بین‌انتخاب 
ترمز گرفتن یا نگـرفتن‌ هاجُ واج‌ می‌مانی، 
آن‌جایی‌که نمی‌دانی ترمز گرفتن بهترست 
یا نگرفتن. از آن‌روزهایی‌که‌آنقـدر کلافه‌ای 
تا شوفـاژ اتاق‌ات‌را هر هشت‌دقیـقه‌ یک‌بار 
باز کنی و ببندی، لحظه‌ای‌ گرمی لحـظه‌ای
سرد، از آن‌روزهایی‌که‌هر بیست‌دقیقه‌ یک 
بار پردۀ اتاق‌ات‌ را می‌زنی کنار و آن‌طرف 
پنجـره دنبال چیـزی می‌گردی که مطمئنی‌ 
آن‌جـا نیست. روزهایی‌که‌ ساعت و عقربه‌ 
هایش‌جلو برو نیستند که‌ نیستند، من این 
را به چشم دیده‌ام‌که عقـربه‌های ساعت از 
حرکت‌ می‌ایستنـد، می‌ایستند زل‌‌ می‌زنند 
در چشـمانت. روزهـایی‌ که‌ منتـظر اس‌ ام‌ 
اسی هستی که می‌دانی رسیـدنش محـال 
ممکن‌ست،  اما می‌دانی آدمی همین است 
دیگر، منتظر بودن را ترجیح می‌دهد به نا 
امیدی... روزهایی‌که حاضری برای‌ دعوت 
شـدن به یک شام دونفـره‌ی شبـانه همـه‌ی 
داروندارت‌را بدهی‌به‌دستِ‌ بادِ لامروت. از
آن روزهایی‌که خودت‌هم خستـه می‌شوی 
از دستِ‌ خـودت بس‌ که گـوشی‌ لعنـتی را 
بی‌دلیلانه آنلاک و لاک می‌کنی و بی‌فایده 
ترین نگاه دنیا را به ساعت‌اش می‌اندازی. 
می‌دانی‌بعضی از روزها مثلِ مردن‌ِ دوباره 
است، آدمی به تنهایی‌نمی‌تواند از پس این 
روزها بربیاید، این روزها را تک‌نفـره تمـام 
کردن چیـزی‌ست شبیه روزی که تو تاریخ 
را آماده کرده باشی اما سر جلسۀ امتحان 
بفهـمی که امتـحان آن روز ریاضـی است، 
ریاضـی... تقـویمم را نگاه می‌کنـم، امـروز 
همان روزی‌ست که یک سال صبـر کرده تا 
دوباره به مـن برسد و تلافی همۀ نداشتـه 
ها و داشته‌های از دست‌رفته‌ام را بر سرم 
آوار کند. می‌دانی‌رفیـق بعضی از روزها را 
تنهایی تمـام‌ کردن مصـداق بارز خودکشی 
است مخصـوصا کـه آن روز، "روز تولدت" 
باشد... روز تولد... همین.

  • مهدی غفاری
  • ۰
  • ۰

وقـتی‌ قـرار می‌شـود کـسی‌ را کـه‌ دوست‌ 
داریـم، دیگـر دوست نداشتـه باشیـم، ایـن 
کنده شدن از او نیست که ما را اذیت می‌ 
کند. درنده‌تریـن چیـزی که باعث می‌شـود 
آزرده شویم، سئوالی‌ست‌که مدام در ذهن 
مان تکـرار می‌شود: چقـدر دیگر طول می‌ 
کشد تا دوباره کسی را این چنین بی‌تابانه 
بخواهم و دوست داشته باشم.

  • مهدی غفاری
  • ۰
  • ۰

این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.

  • مهدی غفاری